کوریون

ساخت وبلاگ

امکانات وب

من شاه قلعۀ خودم بودم، یه قلعه با دیوارهای سنگی بلند، اونقدر بلند که کماندار نخواد سر برج و باروش، اونقدر محکم که منجنیق ها، تهش یه لک سیاه بندازن روش، من شاه باروی خودم بودم، جام طلا دستم بودم، غروبُ تماشا می کردم و با سرآستین، چکه های واینُ پاک میکردم از لب و دهن و حرف هام، خراجُ خرج دیوار می کردم، چاره چی بود؟ من شاه یه مشت کشاورز بودم، دیوار اگه می ریخت، شوالیه نداشتم؛ سرباز و سواره و صدر اعظم، دستم اگه لرزید، اگه بازش کردم در بزرگ چوبی رو؛ حیلۀ جنگ ام نبود، تسلیم محض ام بود، تو نفهمیدیش، دونه دونه شونُ کشتی، غارت کردی ملتِ بی پناهمُ، گوشه گوشه اشُ سپردی به خندۀ سواره هات، مشعل هاشون خرمن ها رو سوزوند؛ پرده ها رو خونه ها رو آذوقۀ انبارها رو، تو حتی بچه ها رو کشتی، تو حتی پیرمردهاشُ کشتی، صف به صف شوالیه فرستادی که لکاته گردن بزنه، بیرحمی؛ نه چون می جنگی، نه چون فاتحی، نه چون سردارِ اون همه زره پوشی، بیرحمی؛ نه چون اگه وقتِ تسلیم قلعه، لبم میلرزید و می گفتم اینا، فقط یه مشت کشاورزن، بیرحمی؛ نه چون اگه نکشتی منُ، بیدار نگه داشتی که خورشید، رو باروی قلعه ام بلند شه، روی باروی خودم، رو کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 30 آذر 1395 ساعت: 17:03

خب شما یادت نمیاد، در حقیقت ابدا اصراری هم ندارم که یادتون بیاد که یه سایتی بود به نام سایوک، یه سرویس دهنده ای بود مثل همین بلاگ اسکای، من بودم و اون بود و دو تا آدم غیر از من و اون و دو تا مدیرهاش، اون زمان هایی که شلوار شیش جیب مد بود یا نبود و ما پای مردم می دیدیم و فکر می کردیم که ئه از اینا مد شده؟ اونجا می نوشتم، روزی سه بار اسمشُ عوض می کردم تا تهش رسید به میرا، بعد تو کتابفروشی دانشور فهمیدم میرا اسم یه کتابه، حالت پیش فرضِ من خیلی خاص تر از اونم که اسم یکی دیگه روم باشه باعث شد که یه چند ساعتی بی اسم بمونه، یعنی اسمش شد هیچی، بعد خب همون دوره هایی بود که بدون عنوان و بدون نام و بی نام و من نام ندارم و هیچی مد شده بود و شعر می شد و کتاب می شد و چاپ می شد و می فروخت حتی، یا شاید ما فکر می کردیم که مد شده که فروخته، یا مد نشده بود و ما اصلا بهش فکر هم نمی کردیم اون روزها، سایوک رفت بغل رقاصۀ کلیپ های منصور، سِرورش داون شد و مدیرهاش متواری و اون یه چند سالی رفاقت کرد و دو تا آدمِ غیر از من و اون هم که خب، بطرز فجیعی در اثر سانحۀ جانگداز رانندگی کشته شدن، یعنی من از صمیم قلب هر شب کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 18:34

میان اوفلیا تا ویرجینیا، اورفه بود که پاره سنگ می بلعید کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 18:34

نیزار روی آب بود؛ تن سبز و دل تهی، آخ که نمی آمد؛ به آشکارِ لبخندش نمی آمد، به تنِ سرد دست هاش، به رودی که فرو می ریخت هر بار هر بار هر بار؛ میان وسعت دریا، اسکله داشت پشت چشم هاش؛ مه آرام پشت پلک، ریز ریز خرده چوب ها، بطری های خالی آب، ردِ جا ماندۀ کفش ها، صدف صدف صدای دریا می داد؛ صدای بسترِ رود، صدای پرنده ای که، میان نیزار می دود کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 18:34

گه می خورَد درخت اناری که باغچه، نشستم و بهش گفتم بشین یه شعر بخونم واست، بعدش هم قاه قاه خندیدم از مراتب کسمغزی خودم، هزار تومن پولی نیست که آدم اتفاقی رو تماشاچی کنه، سر خم کرد روی شونۀ راستش، نشست، منزجرم کرد نشستن اش، عادت ندارم در معدود لحظاتی که غافلگیر می کنم غافلگیر بشم، شعر نصفه رو وا دادم، یه قطعۀ فاخر و مردمی خوندم براش؛ مسلما از ایرج میرزا، بیستون قرمز کشیدم باهاش، و برای اولین بار احساس کردم نسبت به این آشغالی که من تو زندگیم می کشم، همیشه اون بیرون، یه چیز آشغال تر هم هست، خنده اش خشک شد وسط شعر؛ قاتی اخم و دود سیگارش، در فقه من کسی که توی کمتر از ده دقیقه دوبار غافلگیرم کنه عین نجاسته، خودمُ تطهیر کردم ازش، حوصله نداشتم، پیش نمی اومد، شعر مثل عشقه، مثل شاشه؛ باید بگیره، نمی گرفت، یعنی بعد از اون دوره های پیش پا افتادگی که آدم واسه استاد و رانندۀ سرویس و حراست دانشگاه و همکلاسی های چاق و لاغرش شعر خفیف و هزل عفیف میگه و برگه برگه دست به دست میشه تو لابی و پیش خودش فکر میکنه پرچم زده رو هیمالیا، شاش بند شده بودم، یهو تو اتوبوس تندروها، تو ترافیک ولیعصر سنگ انداختم، فاتح مس کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

تن، گرگ بیهوده ای ست کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

می آزارد اما، بوی تسکین می دادی کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

«قرمزی رنگ نینداخته، بیهده بر دیوار» کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

«من رفیق های جون جونیمو، سرد و بی جون شده تو خون دیدم» کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

میگن هنوز مایه ماکارونی رو اپن بوده، میگن خرید کرده بودی واسه شام آخر هفته، میگن هیچی ننوشتی، یه خط فرستادی واسه خواهرت که ببخشید اگه فقط به خودم فکر کردم، میگن قرص هم خورده بودی، آره؟ چرا؟ قرصُ اونی میخوره که نمیخواد بمیره، تو که دار زدی خودتُ، تو که این همه دلت خواسته بمیری، چرا قرص خوردی پس؟ میگن دیگه نمیشه هیچی ازت پرسید، میگن صبر کرده بودی هم اتاقی هات برن، میگن دختره نمی دونه هنوز، میگن قراره به مادرت بگن گاز خفه اش کرده، میگن بارون امروز تهرانُ ندیدیش، میگن رفیقم شده یه شماره پرونده، میگن تنت یخ کرده تو سردخونه، میگن دراز کشیدی که یدونه از این برش های وای بزنن رو سینه ات، میگن نمیذارن اونجا دفنت کنن، میگن بارون چال چشامُ پر کرده، میگن فردا خاک چال چشاتُ پر میکنه، میگن حیوونی مامانت که پنج شنبه هاش میشه قرآن و گلاب، من ولی هیچی نمیگم، من این چیزها رو بلد نبودم، من فقط بلد بودم گریه کنم تو راه، من فقط بلد بودم بخندونم شون، من فقط دلم تنگ شد یهو، من فقط میخوام بگم شب بخیر، شب بخیر احمق خودخواه! شب بخیر رفیق این همه سال! کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

«به تو تنهای هیچ، آن هیچ بزرگ» کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

کاش خیالِ خیال بودن تو، این اندازه حقیقت نداشت کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

مرگ، شیشه های خالی نوشابه بود کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13

وضع و حال من حال و وضع منه، هزار بار با هزار جورمثال بهتون نشون دادم که اگه همین جمله های تخمی رو یکی مثل افلاطون گفته بود چجوری شورت از پاتون در میاورد، بعد چون من میگمش فرم گزارش تخلف پر میکنن واسم، مرض دارم مثال میزنم؟ مرض دارم و مثال میزنم، ملت درون هر آدمی فاحشۀ خودشه، این جمله آخریه مطلقا هیچ مفهوم خاصی نداره اما بعنوان مثال بذار یادت بندازم که اینو اگه براهنی گفته بود قطری شیاف کرده بودین به خودتون، وضع و حالم بترتیب خوب و بد بود و حال و وضعم از جمعه تا حالا بترتیب بد و خوب و ریدمون و شوکه و دایورت، من همیشه باید فرار کنم، من همیشه باید دنیا به تخمش ترین آدم دنیا باشم، من همیشه باید تنها راه حلی که به ذهنم میرسه جاخالی دادن باشه، من جای خالی چیزها شده ام، الان این جملۀ آخری رو بینی و بین اللّه نمی شد اقلا تو این شب شعرهاتون که اتفاقا عصرها برگزار میشه، با پلک روی هم گذاشته خوند؟ به خاک رفیقم که میشه، خاک تو سرش که هنوز خاکش نکردن، خاک تو سرش که رید به تمام هفته ام، تهش دو روز دیگه راه میرم تو خیابون و دوتا لوند و سه تا مخنث و یکی و نصفی کاپل میبینم و یادم میره، تهش هایده رو دوبا کوریون...
ما را در سایت کوریون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6chorion0 بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 19:13